ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خیلی وقت بود کابوس ندیده بودم.
سر ساعت شیش و نیم از خواب پریدم.
چی میدیدم!!!
یا خدا.....
جنگ بود... نه بعد از یه بمبارون بود یه جاده... مردم ...همه زخمی...
نه... سوخته بودن... همه جا دود همه جا بدبختی و خون...
یه جیپ آروم از کنار جاده رد میشه...
توش پره سربازه
یکی از سربازا وقتی که از کنار یه آدم رد میشه باندی رو که دور سره اونه میگیره
جیپ هنوز با سرعت کم داره میره
باند اروم باز میشه
یه مرده ...
درد میکشه
صورتشو میبینم خیلی سوخته
صورتش شکلی نداره کامل سوخته ولی میشه درد رو توش تشخیص داد
مردم مثل عروسکای پلاستیکی آب شدن نصفشون چسبیده به زمین
اون قسمتی که آب نشده و هنوز شکل انسانه داره ضجه میزنه
خیلی ها هم طوری سوختن انگار تبدیل شدن به مجسمه های سیمانی سیاه
یکی هست روی زمینه
روی یه چیزی مثل پلاستیک آب شده
پلاستیکه رنگ بدنه انسانه فک کنم بدنه خودشه آب شده فقط یه صورت مونده... رو به بالاس...
لباش نیست انگار سوخته... دندوناش زده بیرون...
یه کم اونورتر باز یه صورته
زن یا دختره...
چشمو ابروش مشکیه حالت صورتش از صدای اون مرد که باندشو باز کردن عوض شده داره گریه میکنه....
......
یا خود خدا
چی خوابی
کابوس بوده
حتما بیدار شدی
کلی خوشحال شدی
آره
من از این خوابا زیاد میبینم....
این چه داستانیه همینارو میخونی شبا کاوس میبینی
وبلاگت قشنگه ......;-)
به وبلاگم سربزن نظربده ...
دوست داشتی تبادل لینک بکنیم بهم بگو
کنار برکه دلم نشستم و نیامدی
دوباره در سکوت خود شکستم و نیامدی
سوال کردم از خدا نشان خانه تو را
سکوت کرد و در سکوت شکستم و نیامدی
منم که یه خواب مشابه دیروز دیده بودم
عجب خوابی بودا
سخـــــــــتــی تــنهــایی را وقتـــــی فــــهمیـــدم
کــ ــه دیــدم مترسکـــــ
بـه کــلاغ میــ ــگویــد:
هرچــقدر دوستـــ ــ داری نوکــ بزن
فقـــط تنهــام نــذار!!